tabasomZahra

  • خانه 

جبر و اختیار ازدیدگاه شهید مطهری

01 خرداد 1397 توسط TabasomZahra

1) میل

میل، جاذبه و کششی است میان انسان و یک عامل خارجی که انسان را به سوی آن شیء خارجی می‌کشاند . از نظر شهید مطهّری، عواطف عالی انسانی هم یک میل است

2) اراده

در مقابل میل، اراده به درون انسان مربوط است؛ یعنی رابطه‌ای بین انسان و عالم خارج نیست، بلکه پس از اندیشه و محاسبة امور، سنجش مصلحت‌ها و مفسده‌ها و نیز تشخیص اصلح به آنچه عقل به او فرمان داده است، اراده می‌کند (ر.ک؛ همان: 48). در واقع، اراده در انسان نیرویی است که همة امیال و ضدّ امیال، کشش‌ها، تنفّرها و ترس‌ها را در اختیار خود دارد و اجازه نمی‌دهد که یک میل یا ضدّ میل انسان را به یک طرف بکشد.

3) عقل

عقل یعنی قدرت تجزیه و تحلیل و ربط دادن قضایا، یا به دست آوردن مقدّمات و پیش‌بینی نتایج . عقل یا اصول و مبادی اوّلیّة فطری یکی از ابزارهای شناخت می‌باشد. استاد مطهّری ابتدا برای عقل و حکمت تعریف خاصّی بیان می‌کند، امّا عموماً به عقل نظری و عملی تقسیم می‌کند . عقل نظری، مبنای علوم طبیعی، ریاضی و فلسفة الهی است و این علوم از این نظر مشترک‌ هستند که کار عقل در آنها قضاوت دربارة واقعیّت است حکمت نظری از هست‌ها و اَست‌ها سخن می‌گوید و مسائل حکمت نظری از نوع جمله‌های خبری است بنابراین، حوزة بسیار وسیعی دارد و اکثر قریب به اتّفاق علوم بشری را شامل می‌شود امّا عقل عملی مبنای علوم زندگی و اصول اخلاقی است و مفهوم حُسن و قُبح، باید و نباید و امثال اینها را خلق می‌کند . در واقع، حکمت عملی، علم به تکالیف انسان است، البتّه تکالیفی که از ناحیة خِرَد محض نشأت می‌گیرد.

 نظر دهید »

جبر واختیار از دیدگاه علامه طباطبایی

01 خرداد 1397 توسط TabasomZahra

علاّمه طباطبائی فعل انسان را از دو وجه مورد بحث قرار می‌دهد. یکی از نظر وجود و اینکه ایجادکنندة آن کیست؛ خدا یا انسان؟ وجه دیگر اینکه تعلّق ارادة الهی به فعل و اینکه آیا تعلّق اراده باعث جبر می‌شود یا نه؟!

دربارة پرسش نخست نظر ایشان این است که فعل دارای دو حیثیّت است: حیثیّت وجودی و حیثیّت صدوری. از نظر نخست، فعل منسوب به خداست؛ یعنی این خداست که فعل را ایجاد می‌کند و مانند تمام اشیاء لباس وجود بر آن می‌پوشاند؛ زیرا ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ: خداوند آفریدگار همه چیز است و حافظ و ناظر بر همة اشیاء است﴾ (الزّمر/62). امّا از نظر دوم، فعل مربوط به انسان است؛ یعنی این انسان است که فعل از او سر می‌زند و او آن را به وجود می‌آورد؛ به تعبیر دیگر، خدا و انسان هر دو علّت هستند، امّا خدا علّت «مَا مِنهُ الوُجُود» و انسان علّت «مَا بِهِ الوُجود» است.

در باب پرسش دوم، دیدگاه علاّمه طباطبائی این است که ارادة الهی گرچه به فعل تعلّق می‌گیرد، امّا این تعلّق مستقیم نیست، بلکه غیرمستقیم است؛ بدین معنا که ارادة الهی نخست به ارادة انسان و از طریق آن به فعل تعلّق می‌گیرد، بدین ترتیب که خدا اراده می‌کند، انسان نیز ارادة فعل کند و هنگامی‌که انسان اراده کرد، فعل تحقّق می‌یابد. بنابراین، چون ارادة الهی در طول ارادة انسان قرار می‌گیرد و فعل مستقیماً از ارادة انسان نشأت می‌گیرد، در نتیجه، تعلّق ارادة الهی موجب جبر نمی‌شود؛ زیرا معیار اختیاری بودن فعل این است که از ارادة انسان سر بزند و این معیار وجود دارد.

 نظر دهید »

اختیارانسان و مشیت الهی

01 خرداد 1397 توسط TabasomZahra

در سراسر قرآن، عموم مشیّت الهی به چشم می‌خورد که برای مثال می‌توان به آیة ﴿وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ﴾ (التّکویر/29) اشاره کرد. قرآن یک کتاب توحیدی عجیب است؛ یعنی همیشه بشر را از شرک دور می‌کند و این را که کسی خیال کند در عالم حادثه‌ای رخ می‌دهد که از علم یا قدرت و یا مشیّت خدا بیرون باشد، هرگز نمی‌پذیرد. این است که می‌بینیم عبارت ﴿مَن یَشَاءُ﴾ و ﴿ما یَشَاءُ﴾ در قرآن زیاد به چشم می‌خورد؛ یعنی جز آنچه خدا بخواهد، چیز دیگری در عالم وقوع نمی‌یابد، ولی اینکه همه چیز به مشیّت خداست و چگونگی آن، تفسیر می‌خواهد.

جبریّون یا به اصطلاح کلامی، «اشاعره»، از این آیات چنین نتیجه‌گیری می‌کنند که در عالم هیچ چیزی شرط چیز دیگری نیست. بنابراین، اگر قومی در دنیا سعادت پیدا می‌کند، سعادت او مشروط به هیچ شرطی نیست، بلکه خدا خواسته است و اگر قومی در دنیا بدبخت شد نیز باید بگوییم، خدا خواسته است. همچنین در آن دنیا اگر مردمی اهل بهشت شدند، فقط به خاطر این است که خدا خواسته اینها اهل بهشت باشند، نه اینکه به‌خاطر کار خوب ایشان است. در نتیجه، هیچ مانعی ندارد که خدا یک بندة صالح متّقی مطیع را به جهنّم ببرد و یک بندة عاصی گناهکار مشرک را به بهشت، چون خودش می‌خواهد و هیچ چیز در جهان هستی شرط چیز دیگری نیست! این گروه پنداشته‌اند که اگر غیر از این بگوییم، با توحید و مشیّت عام خدا منافات دارد.

 نظر دهید »

اختیار انسان در تعیین وتغییر سرنوشت

01 خرداد 1397 توسط TabasomZahra

خداوند متعال در دو آیة ﴿ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾(الأنفال/53)و﴿…إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ…﴾ (الرّعد/11) بیان کرده است که مردم تا زمانی که خود در سرنوشت خویش تغییر ایجاد نکنند، او سرنوشت آنها را تغییر نخواهد داد.

طبق این آیات، خدا آن اوضاع و احوالی را که در یک قوم وجود دارد، هرگز عوض نمی‌کند، مگر آنکه خود آن قوم آنچه را که مربوط به خودشان است (یعنی مربوط به روح، فکر، اندیشه، اخلاق و اعمال) را عوض کنند؛ یعنی اگر خداوند قوم‌هایی را به عزّت می‌رساند و یا از اوج عزّت به خاک ذلّت فرود می‌نشاند، به دلیل آن است که آن اقوام آنچه را که مربوط به خودشان است، تغییر دادند. پس این آیات با آیاتی که همه چیز را به ارادة خدا می‌داند، مغایرتی ندارد؛ مانند آیة ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ (آل‌عمران/26)، همه چیز به دست خداست، امّا کار خداوند به گزاف نیست، بلکه با حساب و قانون است.

خداوند در این آیه می‌فرماید عزّت و ذلّت فقط به دست اوست و در آن دو آیة قبل می‌گوید ما عزّت و ذلّت را از روی حساب و قانون می‌دهیم و نگاه می‌کنیم به اوضاع و احوال روحی، معنوی، اخلاقی، اجتماعی مردم و به هر چه که در حوزة اختیار و اعمال خود مردم است و تا وقتی که خوبند، به آنها عزّت می‌دهیم، وقتی که خودشان را تغییر دادند، ما هم آنچه را که به آنها دادیم، تغییر می‌دهیم. اگر بی‌حساب باشد، خدا حکیم نیست. حساب در کار است؛ یعنی تابع جریان‌های منظّم و قطعی است.

مطلب دیگر اینکه آیة ﴿…إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ…﴾ عام است؛ یعنی هم شامل این است که قومی از نعمت و عزّت به نقمت و ذلّت برسند، و هم برعکس، امّا آیة ﴿ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾ اختصاص به وضعیّت اوّل دارد؛ یعنی تبدیل نعمت به نقمت. البتّه نکته‌ای ظریف در این آیه وجود دارد و آن اینکه می‌خواهد سنّت و قانون خدایی را مطرح نماید که خدا بودن ما چنین ایجاب می‌کند و غیر از این محال است و این قطعی و لایتخلّف است. امثال این تعبیر را در موارد دیگر نیز آورده است، آنجا که بخواهد قانون و ناموس خداوندی را مطرح نماید؛ مانند موارد زیر:

ـ ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ: و چنین نبود که پروردگارت آبادی‌ها را به ظلم و ستم نابود کند، در حالى که اهل آن در صدد اصلاح بوده باشند﴾ (هود/117).

ـ ﴿…وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً: و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبرى مبعوث کرده باشیم (تا وظایف ایشان را بیان کند)﴾ (الإسراء/15).

پس در آیة ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾ صرفاً می‌گوید خداوند سرنوشت مردم را تغییر نمی‌دهد، مگر آنکه خودشان بخواهند، امّا در آیة 53 سورة انفال می‌فرماید: «هرگز چنین نبوده است، نیست و نخواهد بود. خدایی خدا چنین اقتضا نمی‌کند که نعمتی را از مردم سلب کند، پیش از آنکه آن مردم خودشان سرنوشت خویش را عوض کرده باشند».

 نظر دهید »

جبر و اختیار در قرآن

01 خرداد 1397 توسط TabasomZahra

قرآن کریم یک جا دربارة انسان می‌فرماید: ﴿أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ * وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ * وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ: آیا براى او دو چشم قرار ندادیم، * و یک زبان و دو لب؟! * و او را به راه خیر و شرّ هدایت کردیم!﴾ (البلد/10ـ8). مقصود از «النَّجْدَیْنِ: دو ارتفاع»، دو راه حقّ و باطل است؛ مانند دو راهی که به طرف کوه بالا می‌رود و یکی از آن دو، آدمی را از گردنه عبور می‌دهد و دیگری به پرتگاه منتهی می‌گردد. در جای دیگر می‌فرماید: ﴿إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا * إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا: ما انسان را از نطفه مختلطى آفریدیم، و او را مى‏آزماییم؛ (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم. * ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس﴾ (الإنسان/3ـ2)؛ یعنی راه را به او نشان دادیم، امّا او را طوری آفریدیم که مجبور نیست از طبیعت یا غریزه اطاعت کند. او آزاد، حُرّ و مختار آفریده شده است و باید خودش راه خویش را انتخاب کند.

این ارادة آزاد انسان است که هزاران قانون، مقرّرات، تعلیمات، فلسفه‌ها، اخلاق و آداب ضدّ و نقیض به وجود آورده است و صدها هزار رشته به این اضافه کرده است. همین آزادی و خودمختاری است که احتیاج او را به هزار برابر افزون کرده است. اگر همان‌گونه که نَفَس می‌کشد، قلب و نبض او منظّم کار می‌کند، خونش جریان دارد و سلول‌های اعصاب و روان، بافت‌ها و استخوانش به صورت طبیعی و جبری کارهای خود را انجام می‌دهند، خود آدمی هم نسبت به وظایف اجتماعی همین طور بود، دیگر احتیاج به قانون، مقرّرات، پاداش، کیفر و این همه دستور و فرمان، کتاب، نطق و خطابه نبود. همة این احتیاج‌ها را آزادی طبیعی و فطری انسان به وجود آورده است و باز همین آزادی است که مبنای فضیلت و تقدّم انسان بر فرشتگان است؛ زیرا فرشتگان به گونه‌ای آفریده شده‌اند که جز یک راه نمی‌شناسند و جز یک راه نمی‌پویند و آن راه، راه قدس، عبادت و طهارت است، امّا آدمی هم استعداد بالا رفتن و پیوستن به ملاء اعلی را دارد و هم استعداد فرو رفتن در طبیعت و افتادن در پستی و دنائت. حال اگر راه کمال و ترقّی را گرفت و با مجاهدات و سعی و عمل با هواپرستی مبارزه کرد، ارزش بیشتری دارد که باید با نیروی تصمیم، راه صحیح خود را انتخاب کند. برخی افراد با تمسّک به آیة شریفة ﴿اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ﴾ (الفاتحه/6) گفته‌اند این آیه نشان می‌دهد که انسان باید هدایت را از خدا بخواهد. پس گویا هدایت باید از جانب بالا انجام گیرد، نه آنکه شخص خود بتواند هدایت شود. بنابراین، گویا «جبر در هدایت» بازگو می‌نماید.

در میان همة راه‌های موجود، یک راه است که راه مستقیم و شاهراه است؛ راه سعادت و راه اختیاری یعنی راهی که انسان باید آن را برگزیند و از آنجا که گزیدة انسان از نوع راه است، در نتیجه، انسان نوعی حرکت و طیّ طریق به سوی مقصدی را برمی‌گزیند و به عبارت دیگر، به سوی کمال حرکت می‌کند. پس انسان یک موجود تکامل‌یافته است و معنای ﴿اِهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ﴾ این است که «خدایا ما را به راه راست هدایت فرما». باید توجّه داشت که راه تکامل کشف‌کردنی است نه اختراع‌کردنی، برخلاف نظریّة اگزیستانسیالیسم که مدّعی است هیچ راه و مقصدی وجود ندارد، بلکه انسان خود برای خود مقصد، ارزش و راه می‌آفریند.

از نظر قرآن کریم، مقصد، راه و نیز کمال مقصد و ارزش بودن ارزش‌ها در متن خلقت و آفرینش تعیّن پیدا کرده است و انسان باید آنها را کشف کند و مقصد را بجوید و راه را بپیماید. انسان در عین اینکه مجهّز به استعداد فطری است، نیازمند به راهنما و هادی است؛ زیرا انسان با همة موجودات دیگر که استعدادی طبیعی برای کمالات خود دارند، یک تفاوت اساسی دارد و آن اینکه راه موجودات دیگر در طبیعت مشخّص شده است و هر یک بیش از یک راه نمی‌توانند داشته باشند، ولی انسان این گونه نیست و به اصطلاح فلسفی امروزی می‌گویند: «هر موجود واجد طبیعت است، مگر انسان که فاقد طبیعت است».

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

tabasomZahra

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مفاهیم قرانی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس