عوامل سقوط انسان در حوزه ی اندیشه ای و رفتاری
مطهری و نظریه ی سازگاری اسلام و مدرتینه
در چهار قرن اخیر شاهد تغییرات و دگرگونی های پرشتاب، اثر گذار و بنیادین در حوزه ی زیست انسانی بوده و هستیم. مدرنیته، که برآمده و برساخته ی تحولات نامبرده می باشد، تقریبا تمامی شؤون زندگی بشر را پوشش و تحت تأثیر قرار داده است، مدرنیته هویت سیال و مرکب داشته و به همین جهت تغییرها و تاویل های مختلف را برتابیده است. اما با وجود تنوع تصویری و تفسیری، آن را این گونه می توان معنا کرد: مدرنیته روش اندیشیدن و زیستن است که مؤلفه های اصلی آن را خردورزی، تغییر و پیشرفت می سازد. از مدرنیته، به معنای یاد شده، معمولاً دو قرائت ارائه شده است: 1 ) مدرنیته پروژه ای غربی است. 2 ) مدرنیته پدیده ای انسانی است که در غرب زایش و رویش داشته و از مختصات فکری و ساختاری نیز برخوردار می باشد. در این نوشتار که پیرامون سازگاری اسلام و مدرنیته در دیدگاه استاد مطهری نگاشته شده است، استاد با خوانش اول مخالفت می ورزد. اما خوانش دوم از مدرنیته در تفکرات استاد قابل بازیابی و بازخوانی می باشد. مدرنیته با تغییر می آغازد؛ اما تغییر سامان مند و مشخص در حوزه ی اندیشه، انگیزه، رفتار و ساختار. تغییر در اندیشه به خردورزی و خرد باوری بشری و در انگیزه به استیلای معرفتی و متقن و در رفتار به نهادمندی و مدیریت سازمانی نمود بیرون یافت. استاد مطهری منطق اسلام را در مورد تغییرات یاد شده یکسان نمی داند. تغییر رفتاری را مادامی که در خدمت انسان باشد از نظر اسلام ممدوح و مقبول می خواند. استاد مطهری برای خرد انسانی جایگاه رفیع ترسیم می کند و ریشه ی آن را به اسلام مستند می سازد و اندیشه ی خرد ورزانه را نتیجه بخش و کم ریسک می یابد، تا جایی که عقل را یکی از منابع و مبادی استنباط احکام دانسته و اجتهاد را موتور محرکه ی اسلام می خواند و با جریان های عقل ستیز در اسلام به شدت برخورد فکری می کند و به علم و تکنیک، که گونه هایی از خردورزی انتقادی (نه به معنای پوپری آن) است، روی می آورد. استاد تغییر در انگیزه ها را، که عمدتا با زبان مقاصد و اهداف بیان می شوند، از نظر اسلام می پذیرد، ولی همه ی آنها را اولاً مقاصد میانی می داند، نه نهایی و ثانیا با رویکرد انتقادی به مبادی و مبانی اندیشه، یعنی خرد ورزی که مادر پیشرفت می باشد، بر این باور است که ریشه ی توسعه ی بیرونی، توسعه ی درونی و انسانی است و دقیقا در همین جا نقش دین و ایمان در کنار عقلانیت بشری پررنگ شده و جهت پیشرفت و تغییرات را سالم می سازد. در نهایت ایشان میان اسلام و مدرنیته سازگاری می بیند، نه تعارض و تخاصم.