tabasomZahra

  • خانه

عوامل سقوط انسان در حوزه ی اندیشه ای و رفتاری

06 تیر 1397 توسط TabasomZahra

مطهری و نظریه ی سازگاری اسلام و مدرتینه
در چهار قرن اخیر شاهد تغییرات و دگرگونی های پرشتاب، اثر گذار و بنیادین در حوزه ی زیست انسانی بوده و هستیم. مدرنیته، که برآمده و برساخته ی تحولات نامبرده می باشد، تقریبا تمامی شؤون زندگی بشر را پوشش و تحت تأثیر قرار داده است، مدرنیته هویت سیال و مرکب داشته و به همین جهت تغییرها و تاویل های مختلف را برتابیده است. اما با وجود تنوع تصویری و تفسیری، آن را این گونه می توان معنا کرد: مدرنیته روش اندیشیدن و زیستن است که مؤلفه های اصلی آن را خردورزی، تغییر و پیشرفت می سازد. از مدرنیته، به معنای یاد شده، معمولاً دو قرائت ارائه شده است: 1 ) مدرنیته پروژه ای غربی است. 2 ) مدرنیته پدیده ای انسانی است که در غرب زایش و رویش داشته و از مختصات فکری و ساختاری نیز برخوردار می باشد. در این نوشتار که پیرامون سازگاری اسلام و مدرنیته در دیدگاه استاد مطهری نگاشته شده است، استاد با خوانش اول مخالفت می ورزد. اما خوانش دوم از مدرنیته در تفکرات استاد قابل بازیابی و بازخوانی می باشد. مدرنیته با تغییر می آغازد؛ اما تغییر سامان مند و مشخص در حوزه ی اندیشه، انگیزه، رفتار و ساختار. تغییر در اندیشه به خردورزی و خرد باوری بشری و در انگیزه به استیلای معرفتی و متقن و در رفتار به نهادمندی و مدیریت سازمانی نمود بیرون یافت. استاد مطهری منطق اسلام را در مورد تغییرات یاد شده یکسان نمی داند. تغییر رفتاری را مادامی که در خدمت انسان باشد از نظر اسلام ممدوح و مقبول می خواند. استاد مطهری برای خرد انسانی جایگاه رفیع ترسیم می کند و ریشه ی آن را به اسلام مستند می سازد و اندیشه ی خرد ورزانه را نتیجه بخش و کم ریسک می یابد، تا جایی که عقل را یکی از منابع و مبادی استنباط احکام دانسته و اجتهاد را موتور محرکه ی اسلام می خواند و با جریان های عقل ستیز در اسلام به شدت برخورد فکری می کند و به علم و تکنیک، که گونه هایی از خردورزی انتقادی (نه به معنای پوپری آن) است، روی می آورد. استاد تغییر در انگیزه ها را، که عمدتا با زبان مقاصد و اهداف بیان می شوند، از نظر اسلام می پذیرد، ولی همه ی آنها را اولاً مقاصد میانی می داند، نه نهایی و ثانیا با رویکرد انتقادی به مبادی و مبانی اندیشه، یعنی خرد ورزی که مادر پیشرفت می باشد، بر این باور است که ریشه ی توسعه ی بیرونی، توسعه ی درونی و انسانی است و دقیقا در همین جا نقش دین و ایمان در کنار عقلانیت بشری پررنگ شده و جهت پیشرفت و تغییرات را سالم می سازد. در نهایت ایشان میان اسلام و مدرنیته سازگاری می بیند، نه تعارض و تخاصم.

 نظر دهید »

عوامل سقوط انسان در حوزه ی اندیشه ای و رفتاری

06 تیر 1397 توسط TabasomZahra

سقوط؛ سرنوشت نهایی غرب
اگر بعضی از امور مادی را ملاک پیشرفت بگیریم، می شود گفت تاریخ، متکامل است. اگر قدرت یا ثروت را بالخصوص در نظر بگیریم، بسیاری از جامعه ها را باید گفت «جامعه های پیشرفته». مخصوصاً جامعه های غربی مثل آمریکا، چون قدرت شان خیلی بیشتر است، ولی اگر خبرهای انسانی را در نظر بگیریم کمِیت آن ها لنگ می شود، یعنی خود غربی ها نیز دیگر مدعی پیشرفت نیستند.

«انحطاط غرب» ارتباطی با مساله قدرت ندارد. غرب از نظر تکنیک پیش می رود، اما همواره صحبت از انحطاط غرب است. غرب نه فقط با معیار ارزش های اخلاقی بلکه با برخی معیارهای دیگر انحطاط دارد. در شرایطی که روزبه روز از نظر فنی قوی تر می شود، در حال انحطاطی است که منجر به سقوط آن خواهد شد. از درون، خودش را دارد می خورد و همین سبب فنا و سقوطش خواهد شد.

ارزش امور معنوی در حدی است که یک جامعه با همة امکانات، از درون پوک و خالی می شود و خطر سقوط آن را تهدید می کند. خلأ آرمانی مربوط به این است که تکامل انسان در جهت رهایی از وابستگی به طبیعت بیرونی و درونی و انسان های دیگر و به سوی وابستگی به عقیده و آرمان بوده و خواهد بود.

 نظر دهید »

عوامل سقوط انسان در حوزه ی اندیشه ای و رفتاری

06 تیر 1397 توسط TabasomZahra

دور افتادن علم از ایمان
تجربه های تاریخی نشان داده که جدایی علم و ایمان خسارت های غیر قابل جبران به بار آورده است. ایمان را در پرتو علم باید شناخت؛ ایمان، در روشنایی علم از خرافات دور می ماند. با دور افتادن علم از ایمان، ایمان به جمود و تعصب کور و با شدت به دور خود چرخیدن و راه به جایی نبردن تبدیل می شود. آن جا که علم نیست، ایمان مؤمنان نادان وسیله ای می شود در دست منافقان زیرک. علم بدون ایمان نیز چراغی است در دست دزد برای گزیده تر بردن کالا. این است که انسانِ عالمِ بی ایمان امروز، با انسانِ جاهل بی ایمان دیروز، از نظر ماهیت رفتارها کوچک ترین تفاوتی ندارد.

 نظر دهید »

قضا و قدر در الهیات مسیحی

01 خرداد 1397 توسط TabasomZahra

باور به مشیت الهی یکی از عناصر اساسی ایمان دینی در تاریخ یکتاپرستی در غرب بوده است. موحدان تصریح می‌کنند که خدایی که ما را آفریده است، ما را به خود واگذار نکرده، بلکه حوادث جهان ما دقیقاً بر اساس طرح ازلی خداوندی که عالم مطلق و عشق مطلق است، آشکار می‌شود.

خاستگاه دیدگاه سنتی درباره مشیت را هم می‌توان در کتاب مقدس و هم در غیر آن جست. واژۀ مشیت (providence) در کتاب مقدس نیامده است، اما احاطه علم، قدرت و اراده خداوند بر تمامی امور عالم و به طور مستمر، در جای جای دست‌نوشته‌ها تکرار شده است. در کنار حضور این معنا در کتاب مقدس، عوامل دیگری نیز در شکل‌گیری این مفهوم نقش داشتند، که مهم‌ترین آنها سنت یونانی بود.

مفهوم سنتی مشیت که از این خاستگاه‌ها برمی‌خیزد، تصویری از چگونگی ارتباط خدا – که علم مطلق، قدرت مطق و عشق مطلق است – با مخلوقات ارائه می‌کند. چون خدا علم مطلق است، گذشته، حال و آیندۀ جهان را می‌داند، چون قدرت مطلق است تسلط کامل بر جهان دارد و جهان همواره تحت حاکمیت خدا و مطابق ارادۀ ازلی او است. نیز، از آنجا که خدا خیر مطلق است، علم و قدرت خود را به کار می‌گیرد تا جهان را چنان طراحی بکند که تجلی کمال خدا و عشق بی‌پایان خدا نسبت به مخلوقات باشد.

این مفهوم سنتی برای مشیت خدا با مشکلاتی از جمله ناسازگاری با اختیار انسان و نیز ناسازگاری با وجود شر مواجه بود. طرفداران مشیت الهی راه‌های مختلفی برای پاسخ بدین مشکلات برگزیدند.

فیلسوفان معاصر بر این نکته توافق اجمالی دارند که راجع به نسبت بین جبر و اختیار سه موضع عام وجود دارد؛

موضع نخست: ممکن است فردی هر دو جمله زیر را تأیید کند:
همه رفتارها کاملا توسط رویدادهای خارجی تعیّن می‌یابند و تحت کنترل علّی فاعل‌های خود نیستند؛
چنین تعیّنی با اختیار انسان ناسازگار است.

این موضع غالباً جبرگرایی شدید نامیده می‌شود.

موضع دوم: ممکن است کسی با نیروهای تعیّن‌بخشِ ذکرشده در جمله (۱) موافق باشد، اما (۲) را نادرست بداند. چنین شخصی بر این باور است که تنها بعضی از تعیّن‌بخشی ها رفتار را غیراختیاری می‌کند. یعنی، تا زمانی که فاعل موردنظر کار خود را به طور اجباری انجام نمی‌دهد، یا تا زمانی که می‌توانست کار خود را به گونه‌ای دیگر انجام بدهد، این واقعیت که رفتار کاملاً از خارج تعیّن یافته است، اختیار فاعل را از او نمی‌گیرد. این ادعا که اختیار با تعیّن‌گرایی سازگار است، سازگارگرایی نامیده می‌شود.
موضع سوم: ممکن است کسانی هر دو جمله بالا را نادرست بدانند. این دیدگاه معمولاً اختیارگرایی نامیده می‌شود و طبق آن، رفتارهای اختیاری وجود دارد، اما این رفتارها نمی‌توانند توسط چیزهایی که تحت کنترل علّی فاعل نیستند تعیّن پیدا بکنند.

سه موضع فوق، مواضع سنتی راجع به رابطه بین جبر و اختیار است. با توجه به اشکالات مطرح شده درباره این دیدگاه‌ها، دیدگاه‌های جدیدتری در مقابل این دیدگاه‌ها شکل گرفته است که اختیارگرایی اصلاح شده نامیده می‌شوند.

 نظر دهید »

قضا و قدر و اختیار انسان

01 خرداد 1397 توسط TabasomZahra

با توجه به معنای قضا و قدر، در وهلۀ نخست چنین به نظر می‌رسد که اعتقاد به قضا و قدر با پذیرش اختیار انسان ناسازگار باشد. علامه طباطبائی پس از مطرح کردن این احتمال، به شدت آن را رد کرده، چنین پاسخ می‌دهد: «اختیار نیز یکی از شرایط محدودکننده فعل انسان است» توضیح آن که، اعتقاد به قضا و قدر آن گاه مستلزم جبر است که خود بشر و اراده او را دخیل در کار ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوّه و نیرو و اراده بشر بدانیم، حال آن که از ممتنع‌ترین امور ممتنع آن است که ذات حقّ بلاواسطه در حوادث جهان مؤثّر باشد؛ زیرا ذات حقّ هر موجودی را فقط از راه علل و اسباب خاصّ او ابجاب می‌کند. به عبارت دیگر، استناد فعل به فاعل قریب و مباشر و به خدای متعال، در دو سطح است و فاعلیت الهی در طول فاعلیت انسان قرار دارد و چنان نیست که کارهایی که از انسان سر می‌زند یا باید مستند به او باشد و یا مستند به خدای متعال. بلکه این کارها در عین حال که مستند به اراده واختیار انسان است، در سطح بالاتری مستند به خدای متعال می‌باشد و اگر ارادۀ الهی تعلّق نگیرد نه انسانی هست و نه علم و قدرتی، و نه اراده و اختیاری، و نه کار و نتیجۀ کاری. و وجود همگی آنها نسبت به خدای متعال عین ربط و تعلّق و وابستگی است و هیچ‌کدام هیچ‌گونه استقلالی از خودشان ندارند. به بیان دیگر، کار اختیاری انسان با وصف اختیاریت مورد قضای الهی است و اختیاری بودن آن، از مشخّصات و از شؤون تقدیر آن است. پس اگر به صورت جبری تحقق یابد قضای الهی تخلف یافته است.

با توجه به معنای قضا و قدر، در وهلۀ نخست چنین به نظر می‌رسد که اعتقاد به قضا و قدر با پذیرش اختیار انسان ناسازگار باشد. علامه طباطبائی پس از مطرح کردن این احتمال، به شدت آن را رد کرده، چنین پاسخ می‌دهد: «اختیار نیز یکی از شرایط محدودکننده فعل انسان است»توضیح آن که، اعتقاد به قضا و قدر آن گاه مستلزم جبر است که خود بشر و اراده او را دخیل در کار ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوّه و نیرو و اراده بشر بدانیم، حال آن که از ممتنع‌ترین امور ممتنع آن است که ذات حقّ بلاواسطه در حوادث جهان مؤثّر باشد؛ زیرا ذات حقّ هر موجودی را فقط از راه علل و اسباب خاصّ او ابجاب می‌کند.به عبارت دیگر، استناد فعل به فاعل قریب و مباشر و به خدای متعال، در دو سطح است و فاعلیت الهی در طول فاعلیت انسان قرار دارد و چنان نیست که کارهایی که از انسان سر می‌زند یا باید مستند به او باشد و یا مستند به خدای متعال. بلکه این کارها در عین حال که مستند به اراده واختیار انسان است، در سطح بالاتری مستند به خدای متعال می‌باشد و اگر ارادۀ الهی تعلّق نگیرد نه انسانی هست و نه علم و قدرتی، و نه اراده و اختیاری، و نه کار و نتیجۀ کاری. و وجود همگی آنها نسبت به خدای متعال عین ربط و تعلّق و وابستگی است و هیچ‌کدام هیچ‌گونه استقلالی از خودشان ندارند. به بیان دیگر، کار اختیاری انسان با وصف اختیاریت مورد قضای الهی است و اختیاری بودن آن، از مشخّصات و از شؤون تقدیر آن است. پس اگر به صورت جبری تحقق یابد قضای الهی تخلف یافته است.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

tabasomZahra

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مفاهیم قرانی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس